تنها

تنها
دلنوشته

خاطرات یک جوان کهنه دل

تنها زمانی میتوانم آرامش یابم که به خواب ابدی فرو بروم ، به امید آرامش

تنها شبی میتوانم چشمانم را آسوده ببندم که هیچ اندوهی را در چشمان کسی نبینم ، به امید آن شب

تنها روزی میتوانم به تمام کار هایم رسیدگی کنم که رویا هایم را در دست داشته باشم ، به امید آن روز

تنها دلخوشی ام وجود دستان پدرم روی شانه ام و وجود سرم روی شانه ی مادرم است ، به امید سلامتیشان

تنها قدرت دهنده به من زبان شیوای برادرم میباشد ، به امید موفقیتش

تنها و تنها و تنها امـّید و رهـا هستند که مرا در می یابند و آرامش را با سخنانشان به من میبخشند ، به امید سربلندیشان

 

با این همه ، اکنون تنها هستم!

 

دلنوشته ای از ایهام



نظرات شما عزیزان:

در امتداد باران
ساعت3:23---18 ارديبهشت 1394
امیدوارم که به همه ی اونا برسی
و همچنین سایه خانواده بر سرت همیشه پایدار باشه
پاسخ: سپاس بی کران


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ثبت در جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:ایهام,آرین هوشنگی,رها,امید,دلنوشته,مادر,پدر,تنها, توسط ایهام | |



تنها

Instagram